از طهران تا تهران (از طهران تا شمیران: شکوه هنر و معماری قاجار و پهلوی اول)
مترجم: علی آریو فرضی و ....
عکاس: همایون امیریگانه و ....
شابک: 3-401-306-964-978
قطع کتاب: خشتی بزرگ
تعداد صفحه: 276
زبان: فارسی - انگلیسی
نوبت چاپ: -
نوع جلد: جلد سخت همراه با قاب
نوع کاغذ: گلاسه
کد کالا: 496
- برند: انتشارات یساولی
- کدکالا:
کتاب از طهران تا شمیران شکوه هنر و معماری قاجار و پهلوی اول،اثرحمیدرضا نوروزی طلب
همهمه زندگی در کوچهها و خیابانهای شهر از پیش از طلوع خورشید آغاز میشود. نخستین نشانههای روز با باریکههای نور که از روزنههای سقفهای آجری و کاشیکاریشده بازار بزرگ عبور کرده و بر کف سنگفرشها میافتند، خود را نمایان میکنند. بازار با حجرهها، راستهها و دالانهایی به جا مانده از دوره قاجار، همچنان زنده است و در قلب تاریخی خود، مجموعهای از حرفهها و کالاهای مختلف را گرد هم آورده است. هر راسته و دالانی با نامی مشخص که نشانگر پیشه یا کالای عرضهشده در آن است، هویتی ویژه دارد.
در یکی از پیچوخمهای نزدیک مسجد شاه، مردی درویش با کشکول بر دست، در میان ازدحام شلوغ دهانه ورودی ایستاده است. گرچه مردم با شتاب از کنارش عبور میکنند، او با آرامشی رشکبرانگیز نظارهگر چهرهها و قدمهای گذران است. مغازهداران عطاری، درها را باز کرده و رایحه زردچوبه، دارچین و گیاهان شفابخش در هوا پراکندهاند. از گوشهای دور، صدای موسیقی به آرامی به فضا رنگی دلنشین میبخشد. نانوایان نیز بر تنورهای آتشین مشغولند؛ نانهایی با عطرهای بیهمتا و طعمهای متنوع پخت میکنند که هوش از سر هر رهگذری میبرد. میدانهای ترهبار پر از انبوهی از میوههایی چون انار، انگور، انجیر، هلو و زردآلوست؛ چیدمانی چشمنواز که حس طراوتی وصفناپذیر میآفریند. در این میان، صدای جریان آب در جویهای باریک کنار پیادهروها، همچون موسیقی طبیعت، گوشها را نوازش میدهد.
شهر که بر دامنه دشت گسترده شده و به کوه تکیه داده است، پس از خواب پررمزوشبانه خود بیدار میشود. ردیف چنارهای بلند قامت با شاخههایی که گویی دستانی در هم تنیدهاند، از جنوبیترین نقطه تا دامنه کوههای البرز امتداد دارند و مرز آسمان را با سبزیِ خیرهکننده خود ترسیم میکنند. باغهای اطراف شهر، همچون موجوداتی افسانهای، ناظران خاموش اتفاقات روزمرهاند. در دوردست، قله باشکوه دماوند با کلاه همیشه سپید خود، ایستاده و شهر را با نگرشی باوقار تماشا میکند. اما در دل این همه شکوه طبیعی و انسانی، هالهای خاکستری از دود و غبار، شهر را احاطه کرده است؛ گویی نوعی خستگی و دلزدگی بر چهره آن سایه افکنده است. به هنگام غروب که چراغ روز رفتهرفته خاموش میشود، این خستگی به شکلی ملموستر در تاریکی رخ مینماید.
این شهر پر از خاطره است؛ شهری که رازهایی ناگفته در دل دارد. زیباییهایش روح را نوازش میدهند، اما زشتیهایش نیز صفای آن را زخمی میکنند. شهری که به مانند تضادی آشکار بین زیبایی و زوال، شکفتگی را به همراه مرگ به نمایش میگذارد. اینجا سرزمین هنرمندان است، مأوای درویشان و جوانمردان. تاجران سودجو را در کنار مردان خدا میتوان یافت؛ سیاستمداران دوچهره کنار مهاجرانی جویای امید ایستادهاند. مکانهایی مقدس چون مساجد، کلیساها، کنیسهها و معابد به همراه کاخها و عمارتهای مجلل بازمانده از دوران قاجار و پهلوی، بخشی از شناسنامه این شهرند. اینجا شهری است برای جشنها و سوگواریها؛ آمیزهای از شور عاطفی و سنگدلی اجتماعی. فضای این شهر همانقدر که آشناست بیگانه نیز هست؛ جایی که فقر و ثروت دست در دست هم قدم برمیدارند.
شهری است پرتناقض؛ گویی مزهای ناشناس ناگهان بر ذهنت جاری میشود. شهری که به بلوغ نرسیده است اما همچنان پخته
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد