سازهای زهی
کتاب دایرة المعارف سازهای ایران (جلد1): سازهای زهی مضرابی و آرشه ای نواحی ایران
کتاب روش ساختن سهتار: ویراست جدید به همراه سهتار سازی به روش استاد محمود هاشمی
کتاب گلستان نغمه ها 2 نت ترانه ها و آهنگ های محمد حیدری برای ویولن و سازهای هم کوک
کتاب ردیف کامل راست کوک برای سنتور بر پایه ردیف های استادان ابوالحسن صبا و فرامرز پایور
کتاب نغمه های رنگارنگ (جلد اول: چهل تصنیف و ترانه ایرانی برای ویولن و سازهای هم کوک)
کتاب آموزش نوازندگی گیتار به زبان ساده به همراه آنالیز تئوری موسیقی بر روی گیتار
درباره سازهای زهی
در آن لحظهای که سکوت، پردهای نازک بر گوش هستی میکشد، سازهای زهی آرام از دل تاریکی سر برمیآورند. آنها نه در باد میدمند، نه کوبشی خشونتبار دارند؛ بلکه تنها با لرزشی کوچک، آوایی بزرگ میآفرینند. سازهای زهی، ترانهی نخی هستند که به ارتعاش درمیآید و با خویشتنِ جهان گفتوگو میکند. در دل این سازها، گویی جادویی پنهان است؛ جادویی که میتواند هم اشک را بجنباند، هم لبخند را بکارد.
ویولن، ویولا، ویولنسل، کنترباس، هارپ و دیگر سازهای زهی، گویی کماندارانیاند که تیرشان صداست، و هدفشان روح. کشیدن آرشه بر سیمهای نازک، تماسیست میان جهانِ فیزیکی و باطنی. هیچ ساز دیگری به این اندازه به لرزش دل آدمی شباهت ندارد. شاید برای همین است که وقتی ویولن به نوا درمیآید، آدم بیهیچ منطقی دلش میگیرد یا پر میکشد؛ انگار زخمی قدیمی دوباره نجوا میشود.
ویولن، شاید ظریفترین صدای موسیقی باشد. سازی کوچک با صدایی بزرگ. گاهی زمزمهایست در گوش معشوق، گاهی ضجهای در دل طوفان. انگار زههای آن از مو ساخته نشدهاند، بلکه از رشتههای احساس. از عاشقانههای باخ تا اندوه بارانگونهی چایکوفسکی، ویولن همیشه با ما بوده است: نوازندهای که سازش تنِ خویش است، و هر نغمهاش نفس آخر دل.
ویولا، خواهر بزرگتر ویولن، صدایی دارد که بین تاریکی و روشنی، تردید میکند. اگر ویولن نازکنواز است، ویولا پُرمایه و زمینیتر است. در دل ارکستر، صدای آن مانند شبنم بر گلبرگ است؛ نه آنچنان واضح، اما همیشه حاضر، همیشه دلنواز.
ویولنسل، سازیست که گویی روح انسان را مینوازد. صدایش عمقی دارد شبیه سکوت پس از گریه. از دلِ چوبِ تیرهی آن، آوایی برمیخیزد که آدم را به تماشای خاطرات فراموششده میبرد. نوازندهاش را در آغوش میگیرد و صدا را چون نَفَسی گرم، زیر گوش شنونده زمزمه میکند.
کنترباس، غول آرام سازهای زهی، ستون فقراتِ ارکستر است. صدایی بم، پرشکوه و مهربان دارد؛ گویی صداییست که از تهِ زمان به گوش میرسد. در هیاهوی سازهای دیگر، گاهی غایب مینماید، اما کافیست سکوت کند تا جای خالیاش به چشم بیاید؛ همانند پدران در سایه، بیادعا، اما ستون.
و اما هارپ؛ این ساز افسانهای که انگار از دل اسطورهها آمده است. سیمهایی از نور دارد و صدایی از مه. هارپ، سازیست که نغمهی فرشتگان را در خود پنهان دارد. هر بار که انگشت نوازندهاش بر یکی از رشتههایش میلغزد، ستارهای در دلِ شب چشمک میزند.
اما رازِ واقعی این سازها، در نحوهی پیدایش صداست. زهها، با اندکی لرزش، جهانی از نوا را رقم میزنند. چه با آرشه، چه با انگشت، نوازنده تنها با نوازشی اندک، موجی از معنا را جاری میکند. برخلاف سازهای کوبهای که با ضربه معنا میسازند، یا بادیها که به دم وابستهاند، سازهای زهی به لمس ایمان دارند. و چه چیزی از لمس، انسانیتر؟
سازهای زهی، از ارکسترهای بزرگ گرفته تا اتاق کوچکِ تمرین یک نوازندهی تنها، همیشه پیامآورهایی خاموش و ژرف بودهاند. در آنها، سکوت بیشتر شنیده میشود تا صدا. زیرا میان هر دو نُت، چیزی هست که گفتنی نیست، اما حس میشود. چیزی که فقط در ارتعاش نازکی از یک سیم، یا در لرزش ظریفی از یک انگشت نهفته است.
و شاید برای همین است که این سازها، از عاشقانهترین لحظات موسیقی، تا تراژدیهای سترگ، از نیایشهای مذهبی تا موسیقی متن فیلمهای عاشقانه، همیشه نقش ایفا کردهاند. بیآنکه پرگو باشند، همهچیز را گفتهاند. بیآنکه فریاد بزنند، لرزه بر جان افکندهاند.
نغمهی آخر...
سازهای زهی، آینههایی از قلب انساناند. سیمهایشان را نمیتوان تنها با انگشت یا آرشه نواخت؛ باید با دل لمسشان کرد. آنها سازهایی نیستند که فقط صدا تولید کنند؛ آنها سازهاییاند که صدا را زندگی میکنند. و اگر گوش بسپاری، خواهی شنید که در هر نت، لرزش عاشقانهای نهفته است؛ گویی جان آدمی، برای لحظهای، آموخته که چگونه سخن بگوید… بیکلام، اما شفافتر از هر واژه.