سازدهنی
سازدهنی یکی از کوچکترین، قابلحملترین و احساسیترین سازهای بادی جهان است که با صدای گرم، غمگین یا شادش، در موسیقی بلوز، فولک، راک، کانتری و حتی کلاسیک جاودانه شده است. این ساز که به هارمونیکا هم معروف است، از خانواده سازهای زبانه آزاد (free reed) به شمار میرود و صدایش از لرزش زبانههای فلزی در برابر جریان هوا تولید میگردد.
تاریخچه
ریشههای سازدهنی به سازهای زبانهای شرق آسیا مثل شنگ چینی (حدود ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد) برمیگردد که زبانههای بامبو داشت. در اروپا، سازهای مشابهی در قرن هجدهم ظاهر شدند، اما سازدهنی مدرن در سال ۱۸۲۱ توسط کریستیان فریدریش بوشمان در برلین اختراع شد. او زبانههای فلزی را در یک صفحه کوچک قرار داد. در دهه ۱۸۳۰، شرکت هوهنر در آلمان تولید انبوه را آغاز کرد و سازدهنی را به آمریکا برد.
در اواخر قرن نوزدهم، سازدهنی در میان مهاجران، کارگران و سربازان محبوب شد و در موسیقی فولک آمریکایی ریشه دواند. در قرن بیستم، با بلوز شیکاگو و دلتای میسیسیپی، سازدهنی به صدای درد و امید سیاهپوستان تبدیل شد. نوازندگانی مثل سانی بوی ویلیامسون و لیتل والتر آن را الکتریکی کردند و در راک دهه ۱۹۶۰ (باب دیلن، بیتلز) و هارمونیکا بلوز نفوذ کرد. امروزه در موسیقی جهانی، از ایرلند تا ژاپن، شنیده میشود.
اجزا و ساختار
سازدهنی از یک بدنه مستطیلشکل (معمولاً پلاستیک، چوب یا فلز) تشکیل شده که داخل آن صفحات زبانه (reed plates) از برنج قرار دارد. هر صفحه شامل زبانههای blow (برای دمیدن) و draw (برای مکیدن) است که در شیارها لرزش میکنند. شانه (comb) هوا را هدایت میکند و پوششها (cover plates) صدا را تقویت و محافظت میکنند.
انواع اصلی شامل دیاتونیک (۱۰ سوراخ، کوک ریختر برای بلوز، در کلیدهای مختلف مثل دو) و کروماتیک (۱۲ یا ۱۶ سوراخ، با اسلاید برای تمام نتهای کروماتیک) هستند. سازدهنی دیاتونیک فقط در یک گام کامل است اما با تکنیک bending نتهای اضافی میدهد. طول استاندارد حدود ۱۰ سانتیمتر است و زبانهها با پیچ یا میخچه تنظیم میشوند. مدلهای ترمولو، اکتاو و باس انواع دیگرند.
نحوه نواختن
نوازنده سازدهنی را بین لبها قرار میدهد و با دمیدن یا مکیدن هوا، زبانهها را به لرزه درمیآورد. هر سوراخ میتواند دو نت بدهد: یکی با blow و یکی با draw. در دیاتونیک، نتها بر اساس گام ماژور چیده شدهاند اما با bending (فشار زبان یا گلو برای خم کردن زبانه)، نتهای آبی (blue notes) و کروماتیک تولید میشود. دستها ساز را cup میکنند تا wah-wah یا تقویت صدا ایجاد کنند.
تکنیکهایی مثل tongue blocking (بستن سوراخها با زبان برای هارمونی)، overblow/overdraw (برای نتهای گمشده)، ویبراتو (با دست، گلو یا دیافراگم)، train rhythm (شبیه صدای قطار) و position playing (نواختن در گامهای مختلف) از ویژگیهای بلوز هستند. تنفس قدرتمند و کنترل دقیق ضروری است. محدوده دیاتونیک سه اکتاو است. تمرین با آهنگهای ساده فولک، سپس بلوز ۱۲ میزان، و کتابهایی مثل متد هوهنر یا تونی گلوور آغاز میشود.
نوازندگان معروف
لیتل والتر با تقویت الکتریکی و ایمپرووایزیشنهای آتشین، «پادشاه هارمونیکا بلوز» شد و قطعاتی مثل Juke را جاودانه کرد. سانی بوی ویلیامسون دوم (رایس میلر) با صدای عمیق و داستانگویی، بلوز شیکاگو را تعریف کرد. جیمز کاتن انرژی انفجاری و bendingهای شدید داشت. در فولک-راک، باب دیلن با سازدهنی ساده و احساسیاش در Blowin' in the Wind، نسلها را تحت تأثیر قرار داد. نیل یانگ، جان لنون و میک جگر هم از آن استفاده کردند. در بلوز مدرن، کیم ویلسون (فابیولس تاندرکبردز) و جیسون ریچی درخشیدند. هوارد لوی با تکنیک overblow، سازدهنی کروماتیک را به سطح کلاسیک برد و استیوی واندر با ملودیهای پاپ-سول، سازدهنی را جهانی کرد. این نوازندگان با جعبه کوچک فلزی، احساسات عظیم انسانی را بیرون کشیدهاند.