فیلتر






مولوی (مولانا)

جدیدترین هاپربازدیدترین هامحبوب‌‌ترینپرفروش‌ترینارزان‌ترینگران‌ترین
تعداد نمایش 122448
مثنوی معنوی مثنوی معنوی

مثنوی معنوی

3,500,000 تومان
مثنوی معنوی مثنوی معنوی

مثنوی معنوی

3,500,000 تومان
مثنوی معنوی مثنوی معنوی

مثنوی معنوی

1,750,000 1,575,000 تومان
مثنوی معنوی مثنوی معنوی

مثنوی معنوی

1,600,000 1,440,000 تومان
گزیده ی غزلیات شمس تبریزی گزیده ی غزلیات شمس تبریزی

گزیده ی غزلیات شمس تبریزی

1,100,000 990,000 تومان
گزیده ی غزلیات شمس تبریزی گزیده ی غزلیات شمس تبریزی

گزیده ی غزلیات شمس تبریزی

745,000 تومان
گزیده ای از داستان های مثنوی معنوی گزیده ای از داستان های مثنوی معنوی

گزیده ای از داستان های مثنوی معنوی

550,000 495,000 تومان
شمس پرنده: 48 غزل از دیوان شمس تبریزی شمس پرنده: 48 غزل از دیوان شمس تبریزی

شمس پرنده: 48 غزل از دیوان شمس تبریزی

330,000 297,000 تومان
آتش عشق: گزیده غزلیات شمس تبریزی آتش عشق: گزیده غزلیات شمس تبریزی

آتش عشق: گزیده غزلیات شمس تبریزی

195,000 175,500 تومان

مولانا؛ آفتاب عشق، سماع حقیقت

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، شاعری که کلماتش از جنس نور بود و جان‌ها را در آتش عشق الهی می‌سوزاند، در سال ۶۰۴ هجری قمری (۱۲۰۷ میلادی) در بلخ، زادگاهی که آن روزها مأمن عرفا و اندیشمندان بود، چشم به جهان گشود. از کودکی در محضر پدرش، بهاالدین ولد، که از بزرگان تصوف و عارفان نامدار بود، پرورش یافت. اما سرنوشت، او را به سفرهای بسیار خواند و خانواده‌اش را از بلخ به نیشابور، بغداد و دمشق برد تا سرانجام در قونیه آرام گیرند. در آنجا مولانا به تدریس علوم دینی پرداخت و در سایه تعلیمات پدر و استادان بزرگی همچون برهان‌الدین محقق ترمذی، به مراتبی والا از دانش و عرفان دست یافت. اما او هنوز به کمال خود نرسیده بود؛ هنوز آن آتش درونش شعله‌ور نشده بود، تا آنکه روزی خورشیدی از تبریز بر او تابید…

آشنایی مولانا با شمس تبریزی

شمس تبریزی، آن مرد ناشناخته و پررمز، همان که گویی از دنیایی دیگر آمده بود، در سال ۶۴۲ هجری قمری به قونیه آمد و در یک لحظه، همه هستی مولانا را زیر و رو کرد. دیدارشان نه یک ملاقات ساده، بلکه تلاقی دو روح بود؛ شمس، زلزله‌ای در جان مولانا به پا کرد، تمام دانسته‌هایش را در هم شکست و او را از عالمی متفکر و مدرس، به سالکی عاشق و واله بدل ساخت. مولانا درس و وعظ را رها کرد، تمام هستی‌اش در گفت‌وگوهای آتشین با شمس خلاصه شد، در سماع و شور و شعر. اما این عشق آسمانی، تاب حسودان را نداشت. آن‌ها شمس را از مولانا دور کردند، و او ناپدید شد…

مولانا دیوانه‌وار به جستجوی شمس پرداخت، به دمشق رفت، هر کوچه و خیابان را به دنبال ردپای او پیمود، اما شمس دیگر هرگز بازنگشت. آن فراق، آتشی جاودانه در وجود مولانا شعله‌ور کرد، و او سرودن را آغاز کرد؛ از درد، از عشق، از وصال و فراق، از حقیقتی که فراتر از کلمات بود.

شاگردان و مریدان مولانا

پس از شمس، افرادی مانند حسام‌الدین چلبی و صلاح‌الدین زرکوب نقش مهمی در ادامه راه مولانا داشتند. حسام‌الدین چلبی کسی بود که مولانا را به سرودن مثنوی ترغیب کرد و با عشق و ارادت خود، همدم و همراز او شد. همچنین، بهاءالدین سلطان ولد، فرزند مولانا، از بزرگ‌ترین شاگردان او بود که راه پدر را ادامه داد و مکتب مولویه را گسترش داد. شاگردان و مریدان او، هر یک شعله‌ای از آتش عشق او را در دل داشتند و پیام وحدت و معرفت او را به نسل‌های بعدی منتقل کردند.

رقص سماع و فلسفه آن

رقص سماع، آن چرخش‌های سرشار از شور و جذبه، از ژرف‌ترین اسرار عرفان مولاناست. مولانا برای نخستین بار، هنگامی که در بازار زرکوبان صدای ضرباهنگ چکش‌های طلاکاران را شنید، به وجد آمد و به چرخش درآمد. این چرخش، از مستی عشق الهی نشأت می‌گرفت و به مرور زمان، به یکی از آیین‌های درویشان مولویه تبدیل شد.

سماع، تنها یک رقص نیست؛ بلکه سفر روح از خاک تا افلاک است. در این رقص، صوفی با دستانی گشوده، یکی به سوی آسمان و دیگری به سوی زمین، میان زمین و ملکوت درمی‌چرخد. دامنش، چونان امواج دریا در باد می‌رقصد، و روحش از قفس تن آزاد می‌شود. این رقص، نمادی از ترک خودی، فنا در معشوق و بازگشت به حقیقت است. هر چرخش، حلقه‌ای است در زنجیره بی‌پایان عشق الهی، و هر حرکت، پژواکی است از صدای ازلی که مولانا در کلمات خود به تصویر کشیده است.

آثار مولانا

در میان شاهکارهای بی‌نظیری که از مولانا به یادگار مانده، مثنوی معنوی، دریایی از حکمت و نور است. او در این اثر بی‌همتا که شامل شش دفتر و بیش از بیست‌وشش هزار بیت است، با زبانی شیوا و داستان‌هایی پر از پند و تمثیل، عمیق‌ترین مفاهیم عرفانی را به تصویر کشیده است. این کتاب، تجلی اندیشه‌ای است که از دل فراق و سلوک برخاسته و در میان اهل معرفت، همچون گنجینه‌ای بی‌پایان گرامی داشته می‌شود.

اما اگر می‌خواهید روح آتشین مولانا را احساس کنید، باید دیوان شمس تبریزی را بخوانید. هر غزل، دریچه‌ای است به دنیایی پر از شور و مستی، عشق و جنون، وصال و هجر. این دیوان نه تنها مجموعه‌ای از اشعار، بلکه پژواک قلب سوخته مولاناست که برای همیشه در گوش جان عاشقان طنین‌انداز است.

فیه ما فیه، گنجینه‌ای از سخنان و افکار ژرف اوست، مجالس سبعه، تجلی دانش و حکمتش. هر اثر او، آینه‌ای است که حقیقت را بی‌پرده بازمی‌تاباند و خواننده را به عالمی دیگر می‌برد.

تأثیر اشعار مولانا بر جامعه بشری

مولانا تنها یک شاعر نبود، او پیام‌آور عشق و حقیقت بود. کلمات او از مرزهای زبان، مذهب و فرهنگ عبور کردند و دل‌های بی‌شماری را در سراسر جهان به لرزه انداختند. آموزه‌هایش درباره وحدت و عشق، زبانی شد که همه انسان‌ها آن را درک می‌کنند. او از خدایی سخن گفت که فراتر از اختلافات است، از عشقی که هیچ حد و مرزی نمی‌شناسد. امروز، قرن‌ها پس از مرگش، اشعار او هنوز الهام‌بخش است، در موسیقی، در هنر، در ادبیات، در جان‌های عاشق.

مولانا خورشیدی است که خاموشی نمی‌شناسد. سخنان او، همچون آبی زلال، روح‌های خسته را سیراب می‌کند. هرکس به دنبال حقیقت باشد، سرانجام در کلمات او گم می‌شود و باز خود را می‌یابد. او را نه در کتاب‌ها، که در دل باید جست؛ زیرا مولانا، خود راه است، حقیقت است، عشق است.