سیری در شناخت هنر معماری ایران
زندگی، تحصیلات و ورود به عرصه معماری
مهندس باقر آیت اللهزاده شیرازی به سال 1315 در شهر مقدس نجف بدنیا آمد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در نجف و تهران بپایان رسانید. سپس با ورود به دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه تهران موفق به اخذ دانشنامه مهندسی گـردید.
وی دوره تخصصی مرمت بناهای تاریخی را نیز در دانشکده معماری رم به اتمام رسانید بعد از بازگشت با قبول مدیریت دفتر فنی سازمان حفاظت آثار باستانی اصفهان مطالعه و تحقیق در مورد بناهای تاریخی اصفهان را بگونهای جدی دنـبال نمود. که از آن جمله میتوان از بنای تاریخی مسجد جامع اصفهان یاد کرد که نامبرده در طول سالها مطالعه و تحقیق در زمینه ارزشهای هنری و شرکت در مرمت و بازسازی مسجد جامع صاحب سهم ویژهای است.
مهندس بـاقر آیـت اللهزاده شیرازی هماینک مدیریت عامل سازمان حفاظت آثار باستانی را برعهده دارد.
هنر معماری ایران؛ تعریف و اهمیت
باتوجه به اعتبار و نقش عمده هنر معماری در تاریخ حیات فرهنگی اجتماعی، سیاسی جوامع، شاید در ابتدا ضرورت راهیافتن به تعریف مناسب و یا حداقل برداشتی تازه شروع این گفتگو رهنمود مفیدی در شناخت معنای این هنر باشد.
سادهترین تعریف از هنر معماری را شاید بدین بیان توان گفت که هنر معماری تبلوری است از فرهنگ یـک جـامعه در گذرگاه زمان، به تعبیری دیگر میتوان به مدد این هنر جنبههای مختلف رشد و پویائی هنر و فرهنگ هر زمان را مورد پژوهش و تحقیق قرار داد.
چه هنگامی که سخن از ایجاد بنائی مـیرود، ساختمان این بنا صرفا نمیتواند موردنظر قرار گـیرد، ابعاد گسترده دیگری در کنار این بنا مطرح میشود، از قبیل شرایط اقلیمی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و هنری.
بطور مثال گنبد و شهر سلطانیه را مطرح مـیکنیم، ایـجاد ایـن بنای عظیم در مدت زمان کوتاهی بیانگر بسیاری از مـسائل فـکری و فرهنگی، و اجتماعی، و سیاسی است. گونهای حیرتانگیز از بسیج نیروی انسانی را برای ایجاد یک چنین حجمی، چنین نظمی، چنین حرکتی بـیسابقهای مـطرح مـیکند.
سیاست و تاریخ؛ بازیگران پنهان در تحولات معماری
بهمین دلیل در تعریف بنای سلطانیه باید بدنبال شناخت عوامل فـرهنگی و سیاسی و اجتماعی رفت. پس تاریخ مطرح میشود، جامعه مطرح میشود. به همین دلیل معماری تنها شاهد زنده و سند گـویای فـرهنگ و هـنر هر قوم است. آینهای روشن از شرایط هر جامعه در دوران مختلف است. حـال مـیخواهد مربوط به فلان هزاره قبل از میلاد باشد و یا قرن هشتم و یا امروز. معماری در حقیقت راوی داستان هـنر و فـرهنگ اسـت و در هر زمان باتوجه به امکانات، باتوجه به روابط سیاسی و اجتماعی اینروایت مـطرح مـیشود. بـویژه آنکه معماری اساسا هنری درونی است. و با سایر هنرها از قبیل شهرسازی که سخن از فـضای بـرونی مـیرود تفاوت دارد. هم در فضای درونی یک بنا است، در رابطهها و شگردهای داخلی بنا است که مـیتوان چـونان داخل یک کتاب به تعریف آن نشست و این هنر را مرور کرد.
معماری سنتی ایران و ارزشهای فرهنگی
معماری سنتی ایـران دارای پشـتوانههائی قـوی و پربار از جنبههای گوناگون هنر و فرهنگ و تفکر ایرانی است و گاه دارای سهم و ارزشهای ویژهای است کـه دقـیقا مایه از زمینههای پویای رشد و فرهنگ این مردم میگیرد. شما این سهم و ارزشها را چـگونه درمییابید؟
-بـدیهی اسـت هر جامعهای سهمی از تولید فرهنگی و هنری دارد که شامل تمامی جنبههای ذوق و اندیشیدن میشود. معماری هم نـشانهای از ایـن سهم است. هنری که از اندیشه به عمل درآمده است. اما اینکه بـه داوری دربـاره سـهم و ارزشها بپردازیم. بحثی طولانی بدنبال میآورد. بطور کلی داوری درباره تحولات این هنر در جوامع گـذشته و حـال و سـخن گفتن از سهم و ارزشها و اینکه جوامع مختلف چگونه گامهایی در متحول- کردن و یا مـتکامل کـردن این هنر یعنی معماری برداشتهاند، دقیقا یک داوری شخصی قلمداد میشود. تا زمانی که معماری جـهان بـطور کامل مورد مطالعه قرار نگیرد، که تا بحال چنین پژوهشی نشده اسـت و مـطالعات کامل نبوده است. اگر قضاوتی شود،قـضاوتی اسـت در جـهاتی خاص و برداشتهای شخصی.
این حقیقتی است انـکارناپذیر کـه مردم هر جامعه به دلیل نیازهای خاص جغرافیائی و فرهنگی و قومی، جنبههای ویژهای از ایـن هـنر را ارئه دادهاند، پس هر قوم یا جـامعهای دارای سـهمی و اعتباری در ایـن هـنر اسـت و به همین دلیل تا تمامی ایـن جـنبهها را مورد مطالعه قرار ندهیم نمیتوانیم قضاوت درست و صحیحی داشته باشیم. چرا کـه مـعماری در واقع مجموعهای از این یاریها و سهمهاست کـه چون در پارهای از موارد بـسیاری از سـهم را نمیشناسیم آنرا به خود اخـتصاص مـیدهیم بنابراین میخواهیم قضاوت کنیم اساس کار را شناسائی و مطالعات انجامشده قرار میدهیم و گاه حـتی بـا جنبههائی خاص.
روشنتر بگوئیم گـاه حـتی بـدلایل سیاسی و اقتصادی دورهـهائی از مـعماری یک جامعه نادیده گـرفته مـیشود و یا بالعکس دورهای خاص موردنظر قرار میگیرد. بهرحال تمامی این نقطهنظرها مانع از آن نخواهد بـود کـه ما در داوری خود نسبت به شناسائی ارزشـهای هـنر معماری در هـردوران تـجدیدنظر نـکنیم و یا تلاش تازهای را آغـاز ننمائیم. بطور مثال قبل از انقلاب تاکید بسیاری بر معماری عصر سلجوقی میشد و سخنی از معماری آل بـویه قـرن چهارم بمیان نمیآمد و یا معماری بـعضی از دورهـها مـثل قـاجاریه مـورد بیمهری قرار مـیگرفت و مـعماری صفوی و تیموری محبوب میشد و معماری فلان دوره مغضوب.باید پرسد چرا؟ درست همانند اروپا که در دورهای تاختوتاز به هنر و فـرهنگ قـرون وسـطی شروع میشود و در مقابل هنر و اندیشه رنسانس بـالا بـرده مـیشود و مـحبوب مـیگردد مـطالعات بعدی نشانگر این واقعیت است که این محبوبیتها و بیمهریها دارای ریشههای عمیقی است.گاه از قضاوتهای عجولانه وسطحی مایه میگیرد و زمانی از داوریهای عمدی.هـدف استفاده از عوامل فرهنگی و سیاسی زمان است، میخواهند بگونهای جنبههای گوناگون هنر و فرهنگ را به خدمت اندیشههای خود درآورند.
اروپای دوره رنسانس تاکید عظیمی میکند روی هنر معماری یونانی و رومی، بدلیل گریز از آنچه قـرون وسـطی عرضه کرده است و به تعبیری دیگر در جهتدادن بینش جامعه، به جایگزینی انسان به جای خدا تلاش میکند رنسانس اوماتیسم را جایگزین خدا میکند. یعنی در حقیقت پایههای تمدن امروز را میریزد کـه سـرانجام انسان هم از میان میرود و ماشین جایگزین او میشود.
رنسانس میکوشد تفکر هنرمند را از جنبههای معنوی به مادی بکشاند. دلایل بسیار زیادی هم دارد. در ایران رژیم سـابق تـاکید بر معماری قبل از اسلام را داشـت.تـلاش بر آن بود که به هر طریق ممکن فرهنگ جامعه را بهنوعی به گستره تمدن قبل از اسلام در ایران پیوند زند. که آنهم دلایل بسیاری دارد و یا مـورخین و مـستشرقین بر معماری سلجوقی، ایـلخانیان یـا صفوی، تأکید میکند؟ مگر مردم این جامعه سوای این دوران هرگز سهمی نداشتهاند؟ در واقع آنان میخواهند این شکل را ایجاد کنند که آنچه در این سرزمین بوجود آمده همهگاه دارای ریشههای خارجی بوده است. پس ترکها را علم مـیکنند. مـعلوم است این طرز تلقی و تفکر ریشههای عمدی و سیاسی دارد. معماری سلجوقی را بزرگ میکنند، بیآنکه از زمینه- های قبل سخن بگویند. اما وقتی پژوهش میکنیم درمییابیم که هرچه بوجود آمده با مدد از هـمان زمـینه قبلی بـوده، بطور مثال در قرن چهارم حکومت آل بویه، ما با دوره هنری و فرهنگی درخشنی در این سرزمین روبرو میشویم. امـا این دوره مطرح نمیشود. آن مستشرق یا مورخ فرنگی بیتردید این قـضایا را دانـسته و لمـس کرده است ولی با گستاخی از آن چشم پوشیده. اینجاست که اگر بدبین باشیم ماجرای سیاسی را در این تعمد میبینیم و یـا اگـر خوشیمن باشیم جهالت مورخ و مستشرق را درمییابیم. با تمامی این احوال درمییابیم که وقـتی سـخن از سـهم و ارزشها میشود معیارها کاملا شخصی است، براساس مطالعات محدود است به همین دلیل باید از ادعـاهای عظیم دوری کرد، با این همه در پارهای از موارد میشود به آغازگریها و حرکتهای تـازه اشاره کرد، آن هم تـا زمـانی که خلاف آن ثابت نشده باشد میشود گفت که مردم سرزمین ما اولبار طاق را زدند، گنبد را در حجم بزرگ ساختند و این مهم را تا زمانی اصل قرار داده که خلاف آن ثابت نگردیده بـاشد.
ما تا این زمان به مدد مطالعات انجامشده میتوانیم ادعا کنیم که مردم با استعداد ما به هنگامی که مصالح عمدهای در پوشاندن دهانههای بزرگ نداشتهاند با خشت و مصالح فشاری،سنگ و آجـر کـه تنها مصرف و کاربرد آن بصورت فشاری در جرزها و پایهها بوده است، کار پوشش دهانههای بزرگ را دنبال کردند و موفق هم شدند و روی این اساس طاق را زدند، گنبد را ساختند، بعد زمینههای رشد و تحول بیشتری را ایـجاد کـردند، سطوح بزرگتری را در حجم بیشتری پوشاندند همانزمانی که برای پوشاندن سقف در سایر جوامع از دهانه- های کوچک ناگزیر استفاده میکردند.
مثل یونان و مصر که ناچار بودند برای پوشاندن سقفها ستونها را نـزدیک بـهم قرار دهند. اما مردم ما این ابتکار و این استعداد را داشتند که با همان مصالح اولیه مشکل را حل کنند خوب این سهم است، به همین دلیل است که در قضاوت راجـع بـه مـعماری ایران بسیاری از ارزشها مطرح مـیشود. مـمکن اسـت در معماری ایران مساله تناسبات، ارزشهای فضائی خاص و رابطههای ویژه دیده نشود، ولی در نهایت نشانههایی از ظرافت همراه با اندیشه وجود دارد که تلاش و ذوق و اسـتعداد مـردمی را حـکایت میکند که قرنها پیش با استفاده از مصالح اولیـه،بـنایی را برپا میکنند که قرنها میماند، پابرجا و مستحکم پس اگر سخن از سهمی بمیان میآید، این ابتکار و تحول سهم است و لازم اسـت رویـ آن مـطالعه جدی و پیگیر بشود.
مردمی که با استفاده از مصالح ساده و بـا مدد از اندیشه خلاق خود در ایجاد فرم، بیهیچ محاسبه و فورمولی قرنها بنائی را سرپا نگه میدارند صاحب سهماند. همان انـدیشه و اسـتعدادی کـه امروز به وضوح آنرا میبینیم، در روستاهای خودمان، یک روستائی امروز خـودش مـعمار است، طراح است، کسی است که تمامی ابعاد زندگیش را میشناسد، به طبیعت اطرافش آشناست، اقلیم خـود را مـیشناسد، مـصالح را میشناسد، به همین دلیل بهترین و مفیدترین معماری را ارئه میدهد، بهترین باتوجه به حـداقل امـکانات، بـالاترین کیفیتها را ایجاد میکند. و با مدد از این شناخت است که میتوان به ارزشهای معماری ایـن سـرزمین پی بـرد.
شما برخورد این مردم را با آب و خاک ببینید، کاهگل را مثال میزنم، کاهگل دارای اشکال بینهایتی اسـت، مـتفاوت است ظرافتهای گونهگون دارد،بستگی به کار- بردش هر مکان و هر زمان رنگوبوئی خـاص دارد، روی بـام حـالتی خاص دارد، توی اطاق جلوهای دیگر، توی راهرو و دالان شکلی تازهتر، حتی با نوری کـه مـیپذیرد جلوههایش دگرگون میشود، نوری که از یک روزن بر او وارد میشود یا از حیاط یا سـقف رنـگوبویش را تـغییر میدهد. در هر حال این مردم خاک را از زمین برمیدارند و به این خاک زندگی پررونقی میدهند، بـه مـدد همین خاک زیباترین نمودهای تزئینی را میآفرینند که نهتنها خاک که آجر و چـوب و سـنگ و خـشت را هم با چنین مهارتی بکار میگیرند و این مهم تنها شامل هنر معماری نمیشود که بـسیاری هـنرها را دربـرمیگیرد بعد در طول زمان بیآنکه سهمی از گذشته را نادیده بگیرند، بهسوی تکامل میروند.
شـگفتیآفرین اسـت،شاید هم بیسابقه، مردمی که در یک مسجد، مسجد جامع اصفهان که وسعت آن 20 جریب است، 1200 سالبـرنامهریزی سـاختمانی میکنندمعلوم است که از یک پشتوانه غنی فرهنگی و تداوم هنری برخوردارند. سـخن از بـینش و اعتقادی راسخ و ایمانی والاست. مهم این اسـت کـه 1200 سـال برنامهریزی میشود، بیآنکه کوچک- ترین عدم هـماهنگی بـوجود بیاید. بدون آنکه تداخلی را سبب شود. هرزمان آنچه ساخته میشود به ساختههای قـبل کـیفیت میدهد، به دلیل همین اسـتمرار و بـافت فرهنگی و هـنری اسـت کـه ما ارزشهای معماری این سرزمین را درمـییابیم فـقط در این مسجدنـیست که حتی در شهرسازی هم این مـهم رعایت شده است.
نـگاه کـنید به محلههای قدیم کاشان و یـزد کـه تابحال ماندهاند میبینید هر خانهای به خاه دیگر که از قبل ساخته شد کـیفیت مـیدهد. ادعای بیمثالبودن در میان نیست امـا سـخن از ویـژگی ها که مـیتواند بـاشد، بطور مثال وقتی شـهرسازی گـذشته خودمان را با سیستم شهر- سازی فرمایشی دوران بعد مقایسه کنیم دقیقا رابطه مسالمتآمیز و برادرانه بـا طـبیعت را در برابر رابطه با برخورد قهرآمیز شـهر- سـازی فرمایشی کـاملا درمـییابیم، اصـولا شهرسازی فرمایشی، و یا مـعماری فرمایشی هرگز نمیتواند در داوری نسبت به معماری مردم یک جامعه نمونه باشد چرا که ردپای فـرد یـا قدرت در اینگونه معماری مطرح است تـا سـهم یـک مـلت، بـه همین دلیل بـاید هـمهگاه آن شیوه از معماری را موردنظر قرار داد که مردم خود به دلخواه بوجود آوردهاند، خود سازندگی کردهاند، هرگز تـحمیلی بـر آن وارد نـشده است. همان معماری که در سایه تفکر و ذوقـ مـردم جـامعه، و در رابـطه بـا نـیازهای اقلیمی و فرهنگیشان ساخته و پرداخته شده است.
-باتوجه به حمایت اسلام از هنر و کاربرد ارزندهای که اسلام به مبانی هنر میبخشد،شما هنر معماری اسلامی را چگونه مییابید و به تـعبیری معماری اسلامی ایران را صاحب چه ارزشهائی و الگوهائی میبینید؟
-بعنوان یک مسلمان معمار شاید حق داشته باشم اظهار نظر کنم که در فرهنگ اسلامی آنگونه تجزیهای که در فرهنگ اروپائی رایج است موردنظر نیست، یـعنی چـیزیکه به اسم هنر منفک و جدا از زندگی مردم نیست و این تقسیمبندی ضرورتی ندارد تصور کنیم وقتی معماری مسلمان مسجدی را بنا کرده است هرگز ادعای هنرآفرینی نداشته است. قصد او ایجاد فـضای مـناسبی بوده است برای تجمع افرادی که در بهترین شرایط به عبادت خدا مشغول شوند. درست به همین دلیل و به دلیل ایمان و اعتقاد راسخ خـود، در کـیفیتبخشی به فضا و بنا، بیشترین کـوشش را کـرده است، شما اسمش را گونهای هنر ویژه میگذارید؟ بگذارید، معمار را هنرمندی شایسته میدانید؟ بدانید. اما در حقیقت او مسلمانی آگاه و باذوق است که با مدد از استعداد و آگاهیاش دست بدین کار مـیزند و تـنها او نیست که صاحب سـهم اسـت، سهم بعدی را دیگران نیز دارند. آنانی که این فضا را میطلبند و به کار او ارج مینهند، یعنی نمازگزاران آنها هم در این تعبیر هنرمندند و هنرشناس به تعبیر امروزی. آنها بودهاند که در مجموع تـاثیر فـکری و هنری را در ذهن سازنده بنا گذاشتهاند، باید قبول کرد امکان ندارد جامعهای هنرمند نداشته باشد ولی سراغ هنرمندی را در آن جامعه گرفت.پس جامعه است، روح و اندیشه هنری جامعه است که در جمع به هنر یک جـامعه هـویت میبخشد.
در هـنر اسلامی نیز این هماهنگی و اندیشهها و خلوص و ایمان مسلمانان است که به هنر اسلامی ابعاد تازهای میبخشد. پس مـعماری در این سرزمین طالب داشته است. مردم قدر و ارزش هنر را میشناختهاند و بر آن ارج مـینهادهاند، کـه مـا با نمونههای باارزش این هنر روبرومیشویم. جامعه است که خواستار کیفیت مطلوب هنر است که هـنر مـطلوب بوجود میآید.
با این همه آنچه مسلم است ایرانیها سهمی عمده در گسترش هـنر اسـلامی داشـتهاند و وقتی گفته میشود در هنر اسلامی نقش دارند بدیهی است که هنر معماری را هم شامل مـیشود،آنچه مسلم است در فرهنگ اسلامی زمینههای مساعدی برای باروری هنر موجود است کـه همهگاه نیازهای تازه و تـلاشهای جـدید را سبب میشود.ممکن است که بعضی از عناصر معماری قبل از اسلام،بعد از ظهور اسلام هم مورد استفاده قرار گرفته باشند،اما مهم کاربرد و عملکرد جدید معماری اسلامی است،اگر در گذشته کنبد در کـاخ ساخته میشد،این تکنیک بعد از ظهور اسلام در ابعاد بزرگتر در مساجد و اماکن عمومی بکار رفت و در اختیار جامعه قرار گرفت و به نسبت نیازهای جامعه خواست جامعه متحول شد،بینش جدید تحول در زمینه هـنر مـعماری بوجود میآورد.معماری ایرانی با مدد از تجارب دوره رابطه با تعالیم اسلامی جایگاه مستقل و پربارش را پیدا کرد.
مسجد جامع اصفهان؛ نماد برنامه ریزی ۱۲۰۰ ساله ی فرهنگی

مسجد جامع اصفهان باتوجه به قدمت و ارزشهای هنری ویژهاش شاید بتواند بهعنوان الگوی مـناسبی جـهت بررسی ویژگیهای هنر اسلامی مورد مطالعه قرار گیرد.هنر معماری در سایه تلاش و استعداد و خلوص و اعتقاد مردم تحولات تازهای مییابد.شما باتوجه به مطالعاتی که در زمینه شناخت ویژگیها و ارزشهای هـنری مـسجد جامع اصفهان انجام دادهاید معماری مسجد جامع اصفهان را چگونه ارزیابی میکنید؟
-وقتی گفته میشود معماری اسلامی باید این واقعیت را درنظر داشت که اسلام با مردم است و منظور از معماری اسلامی در حـقیقت هـمان مـعماری مردمی است،اینها جدا از هـم نـیستند،در اسـلام هنر تقسیمبندی نمیشود،نمیتوان گفت این بخش هنر اسلامی است،این بخش هنر مردمی.اینها از هم قابل تفکیک نیستند.من فـکر مـیکنم ایـن تقسیمبندی از بازاریابی فرنگیها مایه میگیرد.هنر اسلامی در اخـتیار مـردم است.
شما میبینید در تمامی جنبههای زندگی مردم روح زیباپسندی وجود دارد.پس وقتی سخن از ویژگیهای هنری مسجد جامع به میان میآید نـمیتوان جـدا از مـردم این مسجد را مورد مطالعه قرار داد و نهتنها مسجد جامع که هـیچ بنائی را. بطور مثال مسجد جامع اصفهان تولدش همگام با شهر اصفهان است مسجد جامع اصفهان با شهر اصـفهان مـتولد مـیشود، با اصفهان زندگی میکند، با اصفهان گسترش پیدا میکند. پس بهمین دلیـل هـیچگاه نمیتوان مسجد جامع را بدون زندگی مردم این شهر مورد مطالعه قرار داد. بویژه آنکه مسجد جامع اسـت، مـیخواد پررونـق ترین مرکز مذهبی و فرهنگی شهر باشد، پس در همه شرایط زندگی فکری،سـیاسی، اقـتصادی و اجـتماعی شهر سهیم است به همین دلیل است که گسترش شهر اصفهان را میتوان با گـسترش مـسجد جـامع اصفهان مورد مطالعه قرار داد.
عکس آن نیز صادق است و حتی حرکت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی هـردوره را مـیتوان از مطالعه این مسجد دریافت. مثال میزنم قبل از سلطه سلجوقیان مسجد جامع اصفهان یـک مـسجد سـاده شبستانی است با یک حیاط مرکزی و شبستانهای سرپوشیده و ستونهای زیاد در اطراف آن، بگونهای اگر شـخص در گـوشهای از مسجدمیایستاد میتوانست تمامی گوشه و زوایای مسجد را ببیند، اما بعد سلجوقیان میآیند. حـکومت مـتمرکز و صـاحب قدرت است. این حکومت میخواهد همه امکانات را در اختیار خود بگیرد. پس در اندیشه طبقهبندی میافتد طبقهبندی مـردم،شـهر، فضای معماری، خواست حکومت از این طبقهبندی تسلط و کنترل است پس ایوان را میسازد. مـسجد را تـقسیم مـیکند. رابطههای را قطع میکند. پس از مسجد بعنوان مرکزی برای تسلط خود اسـتفاده مـیکند. ایـنجا دیگر نیاز مردم مطرح نیست، حتی گنبدی میسازد در شمال مسجد که مـطالعات نـشان میدهد محل بار عام- سلطان وقت بوده است. پس شرایط اجتماعی و سیاسی در تحول و تکامل مسجد جامع اثـر مـیگذارد، دیگر این مسجد، مسجدی نیست که برای نیاز مردم برپا شده بـاشد، دیـگر مسجد النبی نیست، دیگر فضای ساده بـا شـبستان و سـقف ساده و پوشیده با الیاف نیست، قدرت مـسلط بـهعنوان عاملی در جهت پیاده- کردن اهداف خود از آن استفاده میکند.
دوره صفویه؛ تلفیق قدرت سیاسی و زیبایی شناسی معماری
این تغییر در شهر اصفهان هـم بـوجود میآید محلات طبقهبندی میشود،جـالب اسـت که ایـن شـکل از تـسلط و تمرکز در دوره صفوی که باز حکومت قـصد اعـمال قدرت دارد بیشتر آشکار میشود آنان شهر را، مردم را طبقهبندی میکنند، حتی مذاهب را، شـهر را بـه چهار قسمت میکنند محله زرتشتیها، مـحله مسیحیها، شهر قدیم، شـهر جـدید و خود نیز در محور و مرکز شـهر قـرار میگیرند.
بهمین دلیل معماری هردوران دقیقا در رابطه با شرایط سیاسی و تفکر نظام وقـت اسـت که شکل میگیرد. ما هـرگونه آرامـش و آسـایش و ذوق را و بالعکس هرگونه فـشار را در قـالب هنر معماری میتوانیم دریـابیم. نـاگفته نگذاریم که گاه مردم با استفاده از فرم و الگوهائی کـه بـر آنان تحمیل شده بعد از مدت زمـانی بـنحوی شایسته آنـ فـرمها و الگـوها را در اختیار خود میگیرند، چـندانکه تحول چهار- ایوانیشدن مساجد از پس حکومت سلجوقیان وسیله خود مردم با ابتکارات تازهتری دنبال میگردد و در صـورت انـدیشه و ذوق جامعه قرار میگیرد.
هنر مردمی در برابر هنر حکومتی؛ نبرد سایه روشن های تاریخ
-با اینهمه مـا در طـول تـاریخ هـنر، هـمهگاه با نوعی رقـابت پنـهان و آشکار هنر رسمی و هنر مردمی روبرو هستیم و گاه حتی در زمینهای پربارتر، چندانکه در معماری گاه با رگـههائی از خـلاقیت در یـک بنای ساده روبرو میشویم که هرگز نـمیتوانیم نـمونههایء از آن را در مـعماری رسـمی بـبینیم.
هـنر رسمی هیچگاه از خود دست-مایه و ابتکاری نداشته است، هرچه هست مایه از ذوق مردم است. عناصر اصلی در تولد هنر، مردم هستند، یک روستایی بر پارچهای نقشی خلق میکند، ایـن نقش را هنر رسمی میگیرد و بحساب نسخ طلا در پارچه بکار میبرد، اما در حقیقت نقش از همان روستایی است، امکانات ارائه تفاوت کرده است، در معماری همچنین است، گنبد، گنبد است حال گنبد نظام المـلک بـاشد یا گنبد فلان بنای ساده. این تکنیک را معماری رسمی از مردم گرفته است امکانات سبب میشود که تکنیک آن گنبد ساده مورد استفاده قرار گیرد. و با مدد مصالح ابعاد بزرگتری را ارائه دهـد. و چـون امکانات بیشتر است تغییراتی را نیز ایجاد میکند. باز لازم است مثالی ارائه دهم، در مورد میدان نقش جهان اصفهان، بسیاری از مـورخین و مـستشرقین فرنگی ادعا میکنند که ایـن مـیدان تقلیدی از میادین اروپائی است. در صورتی که ثابت شده که در زمان بنای میدان در اروپا نمونهای به ابعاد این میدان وجود نداشته است. ما با مطالعه جنبههای مـختلف ایـن میدان درمییابیم که الگـوی اصـلی این میدان را خود مردم دادهاند. چرا که این الگو در میدان کهنه اصفهان دیده میشود. میدان کهنه اصفهان یک شکل ذوزنقه و نامنظم دارد و این شکل بر حسب نیاز جامعه در طول زمان بـوجود آمـده. اطراف میدان بازار است و مسجد جامع در کنار این میدان.
بعدها در زمان صفویه با استفاده از این الگو میدان نقش جهان را میسازند و جالب اینکه ابعاد میدان کهنه کمتر از میدان نقش جهان نـیست، امـا چون در یـک زمان و یک نسل و با امکانات فراوان ساخته میشود نقش منظم هندسی پیدا میکند، مسجد را به دلخواه در مـحور میدان میسازند، کاخ و بازار را در جای مناسب دیگر. پس الگو را مردم دادهاند، کـه زمـانی بـعد با امکانات جدید و نیازهای تازه بمورد اجرا درآمده، پس زمینه، زمینه قبلی است، تفکر، تفکر قبلی اسـت بـازارهای اطراف میدان نقش جهان ممکن است همانند بازارهای میدان کهنه بنا شده باشد اما دنباله طرز تفکر همان میدان است یعنی راهانداختن تجارت و حرکت در اطـراف میدان پس سنتهای اصیل همهگاه مورد استفاده قرار گرفته اما به مرور زمان مـتحول شده است، صفویه از سـنت مـیادین گذشته استفاده میکند و باتوجه به نیازهایش فرم را متحول میکند.
هنر معماری جامعه ما در طول تاریخ همهگاه در رابطه با نیازهای جامعه شکل گرفته، مردم به دلیل برآوردن نیازهای خود به این مـعماری جان تازهای بخشیدهاند، ما مثلا«ارسی»داریم، بالاروها به تعبیری ساده،همین نمونه را مطرح میکنیم،هرزمان بخواهیم اطاق محل زندگیمان را تبدیل به ایوان کنیم قادریم، با شیشههای رنگی آن میتوانیم نور اطاقمان را تنظیم کنیم، میتوانیم ایوان را نیمهایوان کنیم، پس مردم با امکانات محدود خود با مدد از ذوق و سلیقه توانستهاند بسیاری از نیازها را برآورده کنند
مـعماری مـردمی ما، معماری نیاز است، آبانبار داریم، یخچالهای طبیعی داریم، بادگیر داریم، زیبا هستند، اما مهم تنها زیبائی نیست، رفع نیازها و احتیاجات نیز مطرح است هدف استفاده از سوخت منفی اسـت، یـعنی مردم با شناخت شرایط اقلیمی گرما را به سرما تبدیل میکنند. آب گرم را به آب خنک، هوای گرم را به سرد، این سنت است، سنت صحیح، پس در معماری مردمی ما تنها خاک نـیست زیـبائی نـیست که مورد توجه قرار مـیگیرد بـرآوردن نـیاز با استفاده از تفکر و استعداد نیز مطرح است پس در کل معماری مردم ایران صرفنظر از پارهای مسایل سیاسی و غیره که گاه جنبههای غیرضروری بـدان بـخشیده اسـت هنری است مایهگرفته از مردم و از سنتها که در فرمهای مـختلف هـرزمان به حیات خود ادامه داده است.
حفاظت از آثار تاریخی؛ گذرگاهی به سوی خودشناسی فرهنگی
در مورد بناهای تاریخی بیادگارمانده در ایران تابحال آیا تلاشی در راه بالابردن سطح آگاهی و آشنائی مردم بـا ارزشـهای نـهفته در این یادگارها انجام گرفته است؟
-وقتی گفته میشود یک اثر تـاریخی باید دید تاریخ را تا کجا میبینیم. مگر برای تاریخ میشود حدومرزی قایل شد؟ تاریخ تا لحظهای مطرح است که مـا در آن نـفس مـیکشیم پس هرچه تا این لحظه خلق و متولد میشود جزء تاریخ است، اثـر تـاریخی است، بهعبارت دیگر اگر در همین لحظه چیزی بوجود بیاید که صاحب ارزشی باشد و گویای صادق فـرهنگ و هـنر زمـان باشد، اثری تاریخی است، اثری هنری است. این اثر باید مورد مـطالعه قـرار گـیرد بیآنکه تعصبی به خرج دهیم که این اثر منحط است، یا متکامل. ما اگـر مـیدان شـهیاد سابق میدان آزادی فعلی را نشانهای از یادگار دورانی پر انحطاط میبینیم، باید نگاهش داریم، چون صادقانهترین عـنصری اسـت که گویای این دوران است. هدف ارایه صادقانه و واقعی تاریخ است پس اگر بد اسـت بـا صـراحت بد است نگاهش داریم که بد است، اگر فلان اثر خوب است نگاهش داریـم کـه خوب است هدف آن است که واقعیت را ارائه دهیم بدون کموکاست بدون دخالت و بـدون تـغییر چـون اگر تغییر بدهیم صادق نیستیم، چون ممکن است با این دخالت بد را خوب و خوب را بـد جـلوه دهیم. این صادقانه نیست، حتی خیانت است مردم جامعه ما باید بـه مـدد هـمین یادگارها با بسیاری از خوب و بدها آشنا شوند، پس نگاهداشت این آثار تاریخی برای مردم است.
مـیبایست هـشیارانه درس گرفت، وقتی صراحت قرآن مجید و پیام امامان را درنظر بگیریم برای عبرت گـرفتن، مـا چگونه میتوانیم عبرت بگیریم، جز از طریق شناخت، تا ما به شناخت کامل نرسیم عبرت هم نـمیتوانیم بـگیریم،سیر، سیر تفکر است سیر کورکورانه نیست، عبرتی که قرآن مجید مـیفرماید عـبرت تفکری است،میبینید، میشنوید، لمس میکنید، قـضاوت مـیکنید از روی تفکر و تفصل، بعد واقعیت را رد یا قبول مـیکنید. در ایـن مفهوم کلی است که اثر یا آثار باید بمانند. اثر چیست؟ نشانه یا ردپای انسان در تـاریخ اسـت.
تاریخ را چه عناصری میسازند انـسان، زمـان، مکان. از گـذشته انـسان را کـه نداریم زمان را که از دست دادهایم،پس چـه میماند مکان یعنی آنچه از زمانهای دور مانده است و میتوان از طریق آن نشانه به تـفکر انـسان و چگونگی زمان پی برد. پس اگر این آثـار را هم نادیده بگیریم بـرای عـبرت گرفتن چه میماند؟ مگر میشود از بیابان درس عـبرت گـرفت، میشود ردپای انسان را دنبال کرد، میخواهید سیر معماری را بشناسید از روی چه آثار و یادگاری جز آنـچه مـاندهاند میخواهید سیر تفکر انسان را دریابید؟ از روی چـهچیزی جـز کتاب؟ چرا بـاید یک کتاب مـنحصر را نگاهداشت؟یادگارهای مـعماری این سرزمین هم مـثل یـک کتاب مدون است در تمامی زمینههای علوم و فنون عصر خودش علاوهبر آنکه بیانگر تفکر هـنری و فـرهنگی جامعه است، زمینههای قابل مطالعهای از شـرایط سـیاسی و اجتماعی را دربـردارد، کـه مـیشود بگونهای ملموس از آن استفاده کـرد، تلاشی که امروز در نگاهداشت و شناخت این بناها صورت میگیرد، تلاش تازهای است. ما خیلی چـیزها را در گـذشته از دست دادهایم بویژه در نیمقرن اخیر، دلیـل آن هـم روشـن اسـت، بـریدن از هنر و فرهنگ خـودمان، یـعنی تعمد در جدائی بنحوی لجوجانه در تمامی زمینهها و این مهم تنها معماری را شامل نمیشود، وقتی جامعهای از گذشتهاش گـذشته فـکریاش بـرید، لاجرم تلاش در باور یک فرهنگ تازه دارد. پس آنـچه را هـم کـه تـولید مـیکند مـحصولش غیرخودی و بر علیه خودش است. بعد از انقلاب اسلامی بیاری حق نشانههای رجعت در خود و خود- یابی را میشود کاملا در جامعه دید چرا که با صراحت باید گفت یکی از اهـداف عمده انقلاب همین خودشناسی است.
استقلال فکری و فرهنگی است که ما خودمان را بشناسیم، به خودمان اطمینان کنیم، که میتوانیم روی پای خود استوار بمانیم، میتوانیم مستقل حرکت کنیم، به دلیل این خـودشناسی اسـت که توجه به میراث فرهنگی و شناخت زمینههای هنری و فکری گذشته و حال موردتوجه قرار میگیرد. اما مردم ما این ابتکار و این استعداد را داشتند که با همان مصالح اولیه مشکل را حـل کـنند خوب این سهم است، به همین دلیل است که در قضاوت راجع به معماری ایران بسیاری از ارزشهای مطرح میشود. ممکن است در معماری ایران مـساله تـناسبات، ارزشهای فضائی خاص و رابطههای ویـژه دیـده نشود، ولی در نهایت نشانههایی از ظرافت همراه با اندیشه وجود دارد که تلاش و ذوق و استعداد مردمی را حکایت میکند که قرنها پیش با استفاده از مصالح اولیه، بنایی را برپا مـیکنند کـه قرنها میماند،پابرجا و مـستحکم پس اگر سخن از سهمی بمیان میآید، این ابتکار و تحول سهم است و لازم است روی آن مطالعه جدی و پیگیر بشود. مردمی که با استفاده از مصالح ساده و با مدد از اندیشه خلاق خود در ایجاد فرم، بـیهیچ مـحاسبه و فورمولی قرنها بنائی را سرپا نگاه میدارند صاحب سهماند. همان اندیشه و استعدادی که امروز به وضوح آنرا میبینیم، در روستاهای خودمان، یک روستائی امروز خودش معمار است، طراح است، کسی است که تـمامی ابـعاد زندگیش را مـیشناسد، به طبیعت اطرافش آشناست، اقلیم خود را میشناسد، مصالح را میشناسد، به همین دلیل است بهترین و مفیدترین معماری را ارائه مـیدهد، بهترین باتوجه به حداقل امکاناتی که در اختیار دارد، با حداقل امکانات،بـالاترین کـیفیتها را ایـجاد میکند. و با مدد از این شناخت است که میتوان به ارزشهای معماری این سرزمین پی برد. شما برخورد ایـن مـردم را با آب و خاک ببینید، کاهگل را مثال میزنم، کاهگل دارای اشکال بینهایتی است، متفاوت اسـت ظـرافتهای گـونهگون دارد بستگی به کار- بردش هر مکان و هر زمان رنگوبوئی خاص دارد، روی بام حالتی خاص دارد، توی اطاق جلوهای دیگر، توی راهرو و دالان شکلی تازهتر، حـتی با نوری که مـیپذیرد جـلوههایش دگرگون میشود، نوری که از یک روزن بر او وارد میشود یا از حیاط یا سقف رنگوبویش را تغییر میدهد. در هر حال این مردم خاک را از زمین برمیدارند و به این خاک زندگی پررونقی میدهند، به مدد همین خـاک زیباترین نمودهای تزئینی را میآفرینند که نهتنها خاک که آجر و چوب و سنگ و خشت را هم با چنین مهارتی بکار میگیرند و این مهم تنها شامل هنر مهماری نمیشود که بسیاری هنرها را دربرمیگیردبعد در طـول زمـان بیآنکه سهمی از گذشته را نادیده بگیرند، بهسوی تکامل میروند. شگفتیآفرین است، شاید هم بیسابقه، مردمی که در یک مسجد،مسجد جامع اصفهان که وسعت آن 20 جریب است، 1200 سال برنامهریزی ساختمانی میکنند معلوم اسـت کـه از یک پشتوانه غنی فرهنگی و تداوم هنری برخوردارند. سخن از بینش و اعتقادی راسخ و ایمانی والاست. مهم این است که 1200 سال برنامهریزی میشود، بیآنکه کوچک- ترین عدم هماهنگی بوجود بیاید.بدون آنـکه تـداخلی را سبب شود. هرزمان آنچه ساخته میشود به ساختههای قبل کیفیت میدهد، به دلیل همین استمرار و بافت فرهنگی و هنری است که ما ارزشهای معماری ایـن سـرزمین را درمـییابیم فقط در این مسجد نیست کـه حـتی در شـهرسازی هم این مهم رعایت شده است. نگاه کنید به محلههای قدیم کاشان و یزد که تابحال ماندهاند میبینید هر خانهای به خـانه دیـگر کـه از قبل ساخته شد کیفیت میدهد. ادعای بیمثالبودن در مـیان نـیست اما سخن از ویژگی ها که میتواند باشد، بطور مثال وقتی شهرسازی گذشته خودمان را با سیستم شهر- سازی فرمایشی دوران بـعد مـقایسه کـنیم دقیقا رابطه مسالمتآمیز و برادرانه با طبیعت را در برابر رابطه با بـرخورد قهرآمیز شهر- سازی فرمایشی کاملا درمییابیم، اصولا شهرسازی فرمایشی، و یا معماری فرمایشی هرگز نمیتواند در داوی نسبت به معماری مـردم یـک جـامعه نمونه باشد چرا که ردپای فرد یا قدرت در اینگونه معماری مـطرح اسـت تا سهم یک ملت،به همین دلیل باید همهگاه آن شیوه از معماری را موردنظر قرار داد که مـردم خـود بـه دلخواه بوجود آوردهاند، خود سازندگی کردهاند، هرگز تحمیلی بر آن وارد نشده است. هـمان مـعماری کـه در سایه تفکر و ذوق مردم جامعه، و در رابطه با نیازهای اقـلیمی و فـرهنگیشان سـاخته و پرداخته شده است.
منبع: فصلنامه هنر، پاییز 1360، شماره 1