%10
داستان بگو، چطور داستانت را تعریف کنی که همه ی دنیا گوش دهد
اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آدرس کوتاه شده‌ی صفحه:

داستان بگو، چطور داستانت را تعریف کنی که همه ی دنیا گوش دهد

مؤلف: بوبت باستر
مترجم: فرزانه آرین‌نژاد
شابک: 9-131-306-964-978
قطع کتاب: رقعی
تعداد صفحه:104
زبان: فارسی
نوبت چاپ: -
نوع جلد: شومیز
نوع کاغذ: بالکی
کد کالا: 525
60,000 54,000 تومان
پشتیبانی
پشتیبانی

پشتیبانی کامل در ساعات اداری

جامع ترین سایت محصولات خوشنویسی

 ارسال به سراسر
ارسال به سراسر

ارسال به سراسر کشور

داستان‌ها مانند آتشی هستند که با انتقال آنها به یکدیگر زنده نگهشان می‌داریم. در رمان کورمک مک‌کارتی با عنوان جایی برای پیرمردها نیست، کلانتر بِل به یاد می‌آورد که پدرِ گاوچرانش زغال‌های نیم‌سوخته را با گذاشتن آنها در شاخ یک حیوان از سرپناهی به سرپناه دیگر منتقل می‌کرد. این سنت از سرخپوستان بومی آمریکا به گاوچران‌ها منتقل شده بود. در آن داستان، این کارِ مهم دارای معنایی دیگر هم بود: اینکه باید امید داشت، به جست‌وجو ادامه داد و بشریت را حفظ کرد. بنابراین، کسی که آتش را حمل می‌کرد بهره‌مند از جایگاهی ویژه در قبیله و اجتماع آنان بود.
داستان‌ها جرقه و قدرت دارند: برای آسایش، ارتباط، نابودی، تغییر و حتی برای درمان. هر فرد داستانی برای گفتن دارد. و همگان داستانی را که به خوبی بیان شود می‌ستایند. اما همه‌ی ما داستان‌گوهایی مستعد نیستیم. با این حال، در تمام سال‌هایی که «هنر داستان‌گویی» را در نقاط مختلف دنیا آموزش داده‌‌ام، هیچ‌گاه پیش نیامده کسی که آموزش می‌بیند نتواند داستانی را به زیبایی بیان کند، یعنی درست همان چیزی که شما در این کتاب می‌آموزید. داستان‌گویی، همان‌طور که خواهید دید، در ذات همه‌ی ما وجود دارد.
تعریف کردنِ داستان‌های شخصی، قدرت ایجاد می‌کند. هنگام گفتن و شنیدن داستان‌ها، انگیزه می‌گیریم و بنابراین می‌توانیم زندگی بهتری برای خودمان بسازیم. در حقیقت، نتیجه‌ی نهایی این است که شجاع می‌شویم. بعد اتفاقی نادر رخ می‌دهد. اعمال ما- شجاعت شخصیِ ما- منجر به «شفابخشی در زمین» می‌شود، که همانا ایجاد تغییر در دنیای ما است.
وضعیت مقابل آن نیز به همین اندازه قدرتمند است، در حدی که می‌تواند مهلک باشد. در حقیقت، تاریخ به ما نشان داده است داستان‌هایی که گفته نمی‌شوند مانند غولی شرور هستند که درون چراغ جادو حبس شده‌اند. در نهایت زمانی که از چراغ بیرون می‌آیند قدرت ویرانگر آنها آزاد می‌شود.
در این باره، یکی از موارد اخیر در آمریکا را در نظر بگیرید: 5 نوامبر 2011، زمانی که آشکار شد یکی از معتبرترین مربیان فوتبال کالج به نام جو پاترنو از کالج ایالتی پنسیلوانیا (که با نام ایالت پن شناخته می‌شود) بیش از 14 سال از بیان اطلاعاتی حیاتی خودداری کرده است. این اطلاعات مربوط می‌شد به جری سنداسکی، کمک‌مربی‌ای که متهم به 40 مورد سوءاستفاده‌ی جنسی از کودکان بود. جو که عموماً جوپا نامیده می‎شد در واقع محبوب‌ترین مربی فوتبال در تاریخ آمریکا بود، اما شجاعتِ گفتن حقیقت را نداشت و نتوانست با واقعیتِ داستانی که از آن اطلاع داشت روبه‌رو شود. نهایتاً زمانی که داستان مطرح شد جو پاترنو را به سرعت اخراج کردند و این کار منجر به شورش دانش‌آموزان در حمایت از او شد. جو شش هفته بعد به علت بیماری سرطان ریه از دنیا رفت. جری سنداسکی محاکمه و گناهکار شناخته شد.
داستان‌ها همچنین می‌توانند با طعنه زدن یا ایجاد شایعه و بدنامی، نابودکننده باشند.
برای مثال، نقل و انتقالات شرکت نیوز آو دِ ورلد بعد از مرگ روپرت مرداک بسیار طول کشید، و این موضوع زمانی به پایان رسید که مردم و دولت، دیگر بی‌اعتنایی آشکار مدیران روزنامه‌ها به حریم خصوصی خانواده‌ی مرحوم را تاب نیاوردند. این در حالی بود که قدرت حکمرانی طولانی‌مدت خود این خبرگزاری نیز عمدتاً ناشی از علاقه‌ی مردم به داستان بود، آن هم بدون توجه به اینکه این داستان‌ها از چه راه‌های مشکوکی به دست آمده‌اند.
کتابِ پیشِ رو، رویکردی احساسی به داستان و داستان‌گویان نخواهد داشت.
به جای آن، این کتاب درباره‌ی قدرتِ داستان در ترمیم، درمان، به اشتراک گذاشتنِ بینش و بیش از همه در الهام‌بخشی به دیگران است. جنس داستان‌هایی که در فصل‌های پیشِ رو می‌خوانید نیز همین‌گونه خواهد بود - و همه‌ی آنها داستان‌های حقیقی مربوط به افراد گوناگون است. درباره‌ی کارآفرینانی نیکوکار که نادیده گرفتن رخدادهای دنیا را تاب نیاوردند و همچنین درباره‌ی شهروند دیپلمات‌ها، فعالین جامعه و سیاستمداران طردشده‌ای که دنیا را نجات دادند.
با قدرت کیمیاگریِ داستان‌گویی آشنا خواهید شد و وارد دنیاهایی می‌شویم که اگر غیر از این بود نمی‌شناختیم: جایی در کپنهاگ، اوگاندا، حومه‌ی پاریس و شهر کوچکی در کنتاکی.
من هم‌زمان با به اشتراک گذاشتن این داستان‌ها با شما، تشویقتان می‌کنم که به عناصر خاص یا ویژگی‌های مشترکی توجه کنید که آنها را از یک داستان خوب به داستانی عالی تبدیل می‌کنند. و از شما می‌خواهم که از همین عناصر در داستان‌گویی خود استفاده کنید.
هر آنچه از زمان غارنشینی به طور تقریبی تا امروز (از نظر تاریخی) داشته‌ایم همین سنت شفاهی بوده است. شَمَن‌ها، حکیمان و گریوت‌ها خِرَد را از تمدن‌های قبیله‌ای، به وسیله‌ی فرهنگ عامیانه، داستان‌های جن و پری، اسطوره‌ها و افسانه‌ها به سراسر دنیا انتقال داده‌اند. هر نسل به همین طریق از لحاظ روانی برای آینده‌ی خود آماده شده است - آمادگی برای اینکه بدانند نه تنها می‌توانند دوام بیاورند، بلکه در میان مشکلات اجتناب‌ناپذیر زندگی شکوفا می‌شوند.
گفته شده است که عصر صنعتی بعد از جنگ جهانی دوم به پایان رسید. بعد از آن، عصر اطلاعات جایگزین آن شد؛ با پیشتازیِ کامپیوترها، تبلیغات از نوع خیابان مدیسون در دهه‌ی 1960 (مراجعه کنید به سریال مَد مِن) و تلویزیون. پس از آن نیز اینترنت در دهه‌ی 1990 رونق گرفت و در امتدادش انفجار همه‌گیرِ شبکه‌های اجتماعی در سال 2003 رخ داد. همراه با تمام این تحولات، غروری فریبنده ایجاد شد: اینکه هر آنچه ارزش دانستن دارد به راحتی در دسترس ما است. این شکل از دسترسی، کنجکاوی افراد در کشف دنیا - حداقل به شکل عمیق آن - را از آنها گرفت. امروزه با توجه به چرخه‌ی بیست‌وچهار ساعته‌ی خبر در هفت روز هفته، و ساعت‌ها وقتی که برای توییت و به‌روزرسانی صفحات فیس‌بوک با تمام جزئیات صرف می‌شود و برنامه‌های پایان‌ناپذیر تلویزیونی که بر اساس واقعیت ساخته می‌شوند، قدرت زیادی که در داستان‌گویی وجود دارد - زیبایی و توانایی عظیمش برای تحت تأثیر قرار دادن ما - در حال از بین رفتن است.
این مسئله به این معناست که امروزه بچه‌ها ممکن است حقایق را بدانند اما زمینه‌هایی را که موجب این اتفاقات می‌شوند نمی‌شناسند. از آنجایی که پرورش آنها دیگر توسط دنیایِ داستان‌گویی شکل نمی‌گیرد، به نظر می‌آید که تمایلی برای کاوش عمیق‌تر ندارند و ترجیح می‌دهند در سطح امور باقی بمانند.
من اخیراً با این مسئله برخورد کردم، زمانی که شخصی از فارغ‌التحصیلان یکی از بهترین مدارس آمریکا از من پرسید «جان لنون عضو چه گروهی بود... بگذار خودم حدس بزنم... گروه وینگز؟»
یا زمانی که یکی از دانشجوهای درس فیلم‌های برتر فرانسه، در دانشگاه لا فمیس بدون تأمل از من پرسید «مگر ژان - لوک گُدار چه کار بزرگی انجام داده؟»
یا وقتی به طور اتفاقی صدای مادری اهل دیترویت را شنیدم که با جدیت تمام مسئله‌ی مهمی را به اشتراک می‌گذاشت «من تازه متوجه شدم که جورج واشنگتن برای کشور ما مثل پدر می‌ماند. همیشه این سؤال در ذهنم بود که تصویر روی سکه‌ی بیست‌وپنج سِنتی چه کسی است.» با اینکه در آمریکا هر سال سومین دوشنبه از ماه فوریه به مناسبت جشن روز رئیس‌جمهور برای بزرگداشت تولد واشنگتن (و لینکلن) تعطیل است، او چنین سؤالی در ذهن داشت. وقتی من مدرسه می‌رفتم - و با جرئت می‌توانم بگویم در طول 200 سال گذشته - هر سال در روز 22 فوریه همه‌ی بچه‌مدرسه‌ای‌ها داستان جورج واشنگتن را می‌آموختند که در کودکی خیلی راحت نزد پدرش اعتراف کرد «نمی‌توانم دروغ بگویم. درخت گیلاس را من بریدم.» این داستان برای ما مانند هوایی که تنفس می‌کنیم ملموس بود.
اخیراً تحقیقی پیشگام در زمینه‌ی کودکان انجام شده با عنوان «آیا می‌دانی؟» (توسط روانشناسی به نام دکتر مارشال دوک از دانشگاه اِموری با همکاری دکتر رابین فیووش) که بهترین عامل در شکل‌گیری سلامت هیجانی و شادمانی کودکان را کشف کرده است: داستان. ظاهراً هر چه یک کودک بیشتر در مورد «داستان» خانواده‌اش بداند - به عبارت دیگر، هر چه اطلاعات او درباره‌ی خانواده‌ی بزرگش و موانعی که آنها برای پیشرفت و بقا با آن روبه‌رو شده‌اند، بیشتر باشد - «حس او برای کنترل امور زندگی قوی‌تر می‌شود و اعتمادبه‌نفس بالاتری خواهد داشت.»
مسئله این است که والدین را باید ترغیب کنیم تا در کنار فرزندانشان بنشینند و داستان‌های خودشان را برای آنها تعریف کنند. احتمالاً آنها نیز هرگز به اندازه‌ی کافی با والدینِ خود برای آموختن داستانشان وقت نگذرانده‌اند.
با این حال، همه چیز از بین نرفته است. به نظر می‌رسد که وارد عصری جدید شده‌ایم: عصر داستان (بازگشت به دوران جمع شدن دور آتش!)، یا ترجیحاً، دوران تولید محتوا. در این دوران، برنده کسی است که بهترین داستان را بگوید. بنابراین، اینکه بیاموزیم داستان‌هایمان را به خوبی بازگو کنیم تا آنها در نوع خودشان بهترین باشند به امری حیاتی تبدیل شده است. اما ابتدا باید به این حقیقت توجه کنیم که هیچ داستانی بدون داشتن درک درست از «زمینه‌ای» که قرار است در آن ارائه شود نمی‌تواند موفق باشد. زمینه یعنی تنظیمِ درست داستان جهت چهارچوب‌بندیِ حکمت و شفاف ساختن احساساتی که می‌خواهد بیان کند.
نورمن لیر کارگردانِ همه‌ی اعضای خانواده (یکی از تحسین‌برانگیزترین سریال‌های تلویزیونی در تاریخ آمریکا) گفته است: «ما از نظر عاطفی در یکی از آشفته‌ترین دوره‌های تاریخ زندگی می‌کنیم.» داستان‌ها شفافیت ایجاد می‌کنند. آنها کمک‌مان می‌کنند تا بدانیم چه حسی داریم و بتوانیم دنیای اطراف خود را بشناسیم. بدون این پیش‌زمینه، نسل بعدی بدون راهنما و سردرگم خواهد شد. بنابراین، تخصص یافتن در آن قطعاً تولید قدرت می‌کند.
امیدوارم این کتاب ابزار لازم برای بیان قوی و مشتاقانه‌ی داستان‌هایتان را در اختیار شما قرار دهد تا شنوندگان خود را با توصیفات روشن‌تان جذب، مسخ و ترغیب کنید و بتوانید ارتباط حسی ماندگاری خلق کنید.
من در هر یک از فصل‌های پیشِ رو یک داستان اصلی را بیان می‌کنم که گهگاه با داستان‌هایی کوچک‌تر همراه می‌شود. هر کدام نکته‌ای کلیدی از «چگونگی» داستان‌گویی را به تصویر می‌کشند. قصد من این است که در هر فصل نکته‌ای را توضیح دهم، در حالی که مجموع این نکته‌ها هرمی بزرگ را می‌سازند. شما همچنین قادر خواهید بود این اصل اساسی و تغییرناپذیر در داستان‌گویی را مشاهده کنید که ارسطو به درستی در مورد آن گفته بود: همه‌ی داستان‌های خوب دارای ساختار هستند. آنها آغاز، میان و پایان دارند.
در انتهای کتاب، تمرین‌هایی آمده است تا شما بتوانید با کمک آنها مهارت‌های داستان‌گویی را تمرین کنید، پیش از آنکه بخواهید برای سخنرانی بزرگ خود آماده شوید یا سرگذشت شرکت خود را بنویسید و یا صرفاً بخواهید آتش داستان خود را با انتقال آن به دیگران زنده نگه دارید.

ارسال نظر
  • - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
  • - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
  • - لطفا فارسی بنویسید.
  • - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
  • - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد